آرشاآرشا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

هدیه پاک خدا

تاتی تاتیییییییییییی

1392/3/19 23:54
نویسنده : مامان
328 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل مامان قربونت بشم من که روی پاهای کوشولوت وامیستی ماچو دیگه خودت میتونی با تسلط کامل راه بری یک هفته قبل از تولدت میتونستی چند متر راه بری ولی زودی مینشستی  اما الان قربونت بشم هزار ماشا... راه افتادی و کلی ذوق میکنی از راه رفتنت گاه یهم من دستاتو میگیرم و با هم بازی میکنیم و راه میریم.هفته پیش که تعطیل بودهر روز بردیمت پارک توی محوطه بزرگ چمن حسابی واسه خودت راه رفتی و با زبون خودت با بچه ها و بزرگترا حرف زدی.چند تا پسر نوجوون که مشغول بازی بودن  ازتو خوششون اومد و توپ فوتبالشونو دادن بهت تا بازی کنی تو هم جیغ میزدی و توپو قل میدادی البته توپای خودت رو هم برده بودیم ولی انگار اون توپ گندهه رو بیشتر دوس داشتینیشخند .برخلاف مامانت که حسابییییییییییییییییی از گربه میترسه وقتی گربه میبینی میری سمتش تا بگیریش.حسابی کیف میکنی وقتی میریم پارک سرسره بازی میکنی  یاد گرفتی خودتو از اون بالا سر میدی ما هم پایین میگیریمت.الان دیگه 6 تا دندون داری گل پسرم.4 تا هم فک بالاییت در اومده که البته دندون 1و2 سمت چپت زودتر در اومد و بافاصله یه هفته سمت راست هم داره درمیاد.الان دیگه گاز گرفتنات خیلی دردناک شده و جیغ آدم در میاد تو هم میخندی انگار یه جور تفریحه براتخنده  جاکفشی رو قفل میکنیم تا نتونی به کفشا دست بزنی قبلا نمیتونستی کلیدرو ازجاش دربیاری اما حسابی قوی شدی و دیگه راحت کلیدو در میاری واسه همین هم ما وقتی کفش رو میذاریم درشو قفل میکنیم و کلید رو از روش برمیداریم تو هم ناراحت میشی که نمیتونی به خواسته ات برسی و گاهی گریهگریه و گاهی هم یه کمی غر غر میکنیقهر.چند روز پیش دیدم که یه کلید تو دستته و سعی میکنی باهاش در جاکفشی رو باز کنی خندهدسته کلید در ورودی خونه رو از تو کیف بابایی برداشته بودی و میخواستی باهاش در  جاکفشی رو باز کنی (مثل ما کلید رو میچرخوندی و بعد هم در جاکفشی روکشیدی جلو تا باز شه قهقهه ) وروجک مامان فدای تو بشم من پسرک با هوشمممممممممممماچ  

وقتی بابابیی لباس میپوشه که بره بیرون خودتو میرسونی بهش و پاهاشو میچسبی و سرتو میگیری بالا و نگاش میکنی اینجوری مگه دلش میاد تو رو نبره بیرون؟چشمک دیگه  صبحای جمعه با هم میرین نونوایی بعضی روزا هم دوتایی میرین بیرون و هوا میخورین منم یه فرصتی پیدا میکنم به کارام برسم.

موقع غذا خوردن برات یه پارچه تمیز پهن میکنم و بشقاب غذاتو میذارم روش تا خودت غذاتو بخوری یعنی اگه غیر از این باشه اعتراض میکنی خوب دوست داری خودت با اون انگشتای کوشولوت غذا بذاری دهنت هنوز تسلط نداری با قاشق غذا بخوری.اولین کاری که میکنی اینه که ظرف غذا رو چپه کنی و غذا روبریزی روی زیرانداز و بعد شروع میکنی به خوردن.البته اگه خیلی گرسنه باشی اول یکم میخوری بعد چپه اش میکنی خنده نمیدونم چرا این کارو میکنی.البته از مامان چند تا از دوستات هم شنیدم اونا هم این کارو میکنن انگار نی نیا دوست دارن خاکی باشن و تجملات رو نمیپسندن نیشخند

 

عزیز دل مامان آرشای خوشگلم بازم میام و برات مینویسم الان همینقدر ذهنم یاری کرد عزیز دلمممممممممممبغل

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله پروانه
20 خرداد 92 15:25
قربونش برم که روز به روز شیرین تر می شه. انشالله که پسر خوبی هستی تا مامانتم بیشتر به کاراش برسه


مرسی خاله جونی.اگه پسر خوبتری باشم بیشتر میای دیدن من؟آخه دلم بلات تنگ میشه D:
زهرا
22 خرداد 92 18:05
قبول نیس منم می خوام آرشا رو ببینم

اینطوری با عکس و وبلاگ دلم خیلیییی هواشو می کنه

اگه آرشا اینقدر گربه ها رو دوست داره، احتمالا اگه اینجا بود با سگ ها هم کلی دوست می شد. یکی از دوستای ما حسابی از سگ می ترسه، اون وقت پسرش (سه چهار ماه از آرشا بزرگ تره) توی خیابون چنان با ذوق می دوه سمت سگ ها و باهاشون بازی می کنه که مامان بیچاره اش مجبور می شه با همه ترسش بره پیش سگ ها و اونم بهشون دست بزنه




کاش اینجا بودی زهرا جون دلم برات تنگ شده دوستم.

چه بامزه زهرا جون.چه مامان شجاعی داره اون نی نی.من که اصلا حاضر نیستم از ده قدمی یه گربه رد شم