آرشاآرشا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

هدیه پاک خدا

کلاغه میگه :قاقا...

1392/6/20 15:13
نویسنده : مامان
395 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دل مامانننننننننننننننننننننماچبغل

مامانی ببخش که خیلی وقته نیومدم وبلاگتو آپ کنم یه مقدارش به خاطر این بود که وقتشو نداشتم بقیشم به خاطر تنبلی نیشخند الان خاله جون پری با یه لحن خشن بهم گفت چرا چیزی ننوشتی توی وبلاگ آرشا؟ها؟ها؟چرا؟عصبانیقهر  منم که از خواهر جان شدیدا حساب میبرم مامانی خودت میدونیدروغگوچشمک واسه همین دارم مینویسم.جونم برات بگه که توی این مدت خیلی کارای جدید یاد گرفتی دیگه به راحتی از مبل و میز و تخت و(اگه امکانش باشه از دیوارنیشخند )بالا میری گاهی هم روی تخت بالا پایین میپری و حسابی کیف میکنی.یاد گرفتی میرقصی وقتی یه آهنگ شاد میشنوی یا بهت میگیم نینای نینای دستاتو تکون میدی و میخندی.گاهی هم دور خودت میچرخی و بلند بلند میخندی الهی من قربون اون خنده هات بشم ماماننننننننننییییییییییییییییییییی.بعضی وقتا سرت گیج میره و خودتو کنترل میکنی تا زمین نخوری بعد چند ثانیه باز شروع میکنی به چرخیدن البته من همیشه مواظبتم عزیز دلم.شب وقت خوابت که میشه لامپا رو خاموش میکنم دیگه میدونی که باید بخوابی گاهی برای اینکه از خوابیدن در بری میدوی میری توی آشپزخونه جلوی ایینه گاز و خودتو نگاه میکنی و همونجوری بلند میخندی و از ته دل ذوق میکنی و به قول معروف خودتو میزنی به اون راه خنده مثلا میخوای بگی که الان دستت بنده و کار داری نمیتونی بخوابی خنده منم زیاد سخت نمیگیرم بهت.هر چند که از زمان خاموش شدن لامپ تا وقتی که خوابت ببره حداقل یه ساعت طول میکشه.همچنان شبها چندین بار بیدار میشی این اواخر بدتر هم شده دیشب داشتیم بازی میکردیم بردمت بالا و تو خندیدی دیدم 2 تا از دندونای آسیا دراومدن البته نه کامل ما منتظر نیش ها بودیم ولی هنوز پیداشون نیس .الهی فدات بشم من که اونقدر اذیت میشی به خاطر دندونات عزییییییییییییییز دلممممممممممم.من خیلی باهات حرف میزنم ولی نمیدونم چرا بعضی وقتا اعتصاب میکنی و ممکنه چند روز هم حتی مامان یا بابا رو نگی.تازگیا یاد گرفتی میگی قاقاماچ بهت میگم آرشا کلاغه چی میگه میگی قاقابغلنفسسسسسسسسسسسسس ماماننننننننننننننننننن .یادم نیس قبلا گفته بودم که تراس رو خالی کردیم تا هر وقت خواستی بری اونجا و یکم تنوع باشه برات.یه بار هم به پیشنهاد خاله جونی برات یه تشت آب ولرم گذاشتیم تو تراس و تو حسابی آب بازی کردی و کیف کردی.دیگه رویات برای رفتن توی دستشویی هم به حقیقت پیوسته نیشخندو روزی دو سه بار میبرمت اونجا (تا بشورمت ) اونجا هم دست از آب بازی برنمیداری.یه بار هم حین همین آب بازی یکی از ماشین فلزی کوچیک خوشگلاتو انداختی رفت توی چاه.میز نهار خوری رو جابجا کردیم و راحت میتونی اطرافش راه بری و شده یه پاتوق برات.گاهی میری گوشه دیوار میشینی و با ماشینات بازی میکنی.گاهی هم موقع پوف کردن میری پشت صندلیا میشینی و قایم میشی قربونت بشم من عسیسمممممممممملبخند بالاخره توی یه مغازه فرفره های مورد نظرمون (که خیلی هم جینگیلی و رنگی رنگین)رو دیدیم و برات خریدیم.چقدر تو از اسباب بازیا و ووسایلی که میچرخن خوشت میاد جیگل مننننننننننننننننننننننننننماچقلب وقتی بابایی از سر کار میاد به جز مراسم استقبالت یه کاری جدیدا انجام میدی و اون اینه که میری سر کیفش درشو باز میکنی و موبایلشو برمیداری و میشینی تا بازی کنی .یه سری بازیای هوشی مخصوص سنت هست که خیلی ازشون خوشت میاد و دیگه یاد گرفتی و حسابی خوشت میاد.وقتی میریم پارک از دور میدوی میری سمت زمین بازی الهی من قربونت بشممممممممممم.دیروز با خاله جونی رفتیم پارک تو مدام دنبال بچه ها که توپ بازی میکردن میدویدی و میخواستی توپو بگیری(حالا اگه توپ خودت باشه نگاه هم بهش نمیکنی ) یا دور زمین فوتبال که حصار داره میرفتی و میخواستی بری اونور نرده ها البته تو چون کوشولویی از لای نرده ها رد میشی و نصف بدنت هم رد شده بود که دیگه بغلت کردم و بردم توی زمین بازی تا به قول معروف تو دلت نمونه و هوس از سرت باز شهچشمک.اونموقع بچه ها داشتن اماده میشدن تا دور جدید بازیشونو شروع کنن.گذاشتم یکم دویدی و بعد خودت رفتی سمت پله ها منم از خدا خواسته سریع بردمت بالا چون اگه بازی شروع میشد دیگه من و تو هم میشدیم جزو بازیکنا نیشخند .قبلا من با مکعبا رو میذاشتم روی هم و تو خرابشون میکردی و کلی اینجوری بازی میکردیم با هم ولی الان یه مدته که دیگه خودت میتونی اونا رو بدون اینکه بیفتن بذاری روی هم و من کلی کیف میکنم ازدیدن کارای جدیدت قندوعسل مامانننننننننننننننن .دیگه لگوهای اجری رو هم میتونی روی هم بچینی و با هم خونه میسازیم.الان که تابستونه و هوا هم گرم بعضی شبا با بابایی میری توی حیاط و ضمن اب دادن به این باغچه بیچاره که هیچکس جز بابایی به فکر گلا و درختاش نیس تو هم چند باری آب بازی کردی و صدای خنده هاتو از توی خونه شنیدم و با لباسای خیس برگشتی خونه.میدونی یه بدی داره این دیر به دیر نوشتن و اون اینه که خیلی از چیزایی رو که دوس دارم اینجا برات بنویسم تا بعدها بخونی یادم میره.دیگه الان چیزی یادم نمیاد عزیز دل ماماننننننننننننننننننننننقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)