آرشاآرشا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

هدیه پاک خدا

جوجووووووووووو

1392/2/17 1:30
نویسنده : مامان
357 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دل ماماننننننننننماچ پسرک دوست داشتنی من.بعد از یه وقفه طولانی امشب فرصتی شد بیام برات بنویسم علت نبودنم هم این بود که شما این مدتی که خونه مامان جونی بودیم (وای که چقد خوش گذشت بهمون)بد عادت شدی و پا به پای ما تا نیمه های شب بیدار بودی و واسه خودت تو خونه حسابی گشتی و بازی کردی طبیعیه که توی خونه بزرگ بازی کردن یه حال دیگه ای داره.این چند وقت بعد تعطیلات یکم بهت سخت گذشت چون حسابی به اونجا عادت کرده بودی و دوروبرت شلوغ بود و همه نازتو میخریدن و باهات بازی میکردن علاوه بر این هوای بسیار خوب  و طبیعت بسیار زیبا هرروز میزبان ما بود.تا اینکه برای حل مشکل خوابیدن شبانه ات پیشنهاد یکی از دوستام رو اجرا کردم که بعد حدود یه هفته اصرار من و تقلا کردن تو واسه  نخوابیدن و بازیگوشی کردن بالاخره جواب داد و الان دو سه شبه تقریبا همین حدودا خوابت میبرهخمیازه و من بسی لذت میبرم از اینکه میتونم زودتر بخوابممژه  خوابیدنت هم خیلی بامزه شده عزیز دل مامانماچ یه نیم ساعتی واسه خودت آواز میخونی و حرف میزنی.اگه سی ثانیه حرفاتو ضبط کنیم نتیجه اش میشه این:ددددددددجووجوجوجودددددددباباباباباباباباددددددممممممممماجیجیجیجیجیج پوففففف پوفففففففدددددددددددددجوجوووووووووووجوجوووووووووو بعد یهو صدا قطع میشه و خوابت میبره البته اینم بگم که قبلش کلی تقلا و گریه میکنی تا بلکه لامپو روشن کنم و از اتاق ببرمت بیرون تا به بازیت برسی و تو بغلم که هستی هی پاهاتو میکوبی تا راه برم و اگه دستت برسه موهامم میکشی و...  و منم از رو نمیرم و همون لالایی مخصوص خودم که از اولین روز تولدت برات زمزمه کردم و سروده خودم هست رو میخونم نیشخند

اگه حواست نباشه میتونی بدون تکیه گاه بایستی ولی نمیدونم چرا میترسی یهو میفهمی که دستت به جایی نیست سریع میشینی دلم میخواد زودتر راه رفتنتو ببینم عزیز دلمممممممممممم 

قبلا گفته بودم که به درپوش کف آشپزخونه خیلی علاقه داری و همش میری سراغش و برش میداری تا بذاری تو دهنت؟روزی هزار بار میرفتی سمتش و من روزی هزار بار میدویدم طرفت تا از اونجا دورت کنم تا اینکه بالاخره یه راه حل پیدا کردیم و دیگه بهش علاقه ای نداری.بابایی با چسب حسابی چسبوندتش به سرامیکاخنده چند بار رفتی و دیدی نمیشه برداریش افسوسدیگه بی خیال شدی و از اون به بعد میری سمت فر و خودتو از دستگیره اش اویزون میکنی و حسابی بالا پایین میپری منم همیشه در حالیکه صدا میزنم آرشا مامانی نه نه سریع میدوم سمتت و ازش جدا میکنم از ترس این کارت روی شعله های جلویی گاز کتری یا قابلمه نمیذارم چون با اون تکونایی که تو میدی عزیز دلم خیلی خطرناکه.متوجه حساسیت ما به این کارت شدی و وقتی میری توی آشپزخونه تا جلوی گاز میری و برمیگردی نگاه میکنی کسی دنبالت میاد یا نه اگه ببینی میایم دنبالت سریع دستگیره فرو میگیریو شروع میکنی تکون دادن و همزمان هم میخندی  شیطون بلای منبغل.وقتی بابایی ازشرکت برمیگرده یه لبخند گنده میشینه رو لبات و میری سمتش و از اینجا قایم موشک بازی ما شروع میشه حتی فرصت نمیدی لباساشو عوض کنه به این صورت که بابایی تورو بغل میکنه و شما میرین قایم میشین و من باید بیام پیداتون کنم(جلوی چشممی باید خودمو بزنم به اون راه خنده  و هی اطرافو نگاه کنم بگم آرشا کو؟کجاست؟آرشااااااااااا؟کشایی مامانی؟تو هم توی بغل بابایی به طرز تابلویی جیغ میزنی و میخوای جلب توجه کنی منم از رو نمیرم زیر پتو و تو کمدا رو نگاه میکنم دنبالت میگردمنیشخند تا اینکه بالاخره میبینمت و بعدشم باید یه چند دور دور خونه دنبالت کنم تو هم تو بغل بابات جیغ میزنی و خودتو از سرو کولش میکشی بالا تا دستم بهت نرسه )یادمه یه روز بابایی خسته بود از راه رسید بغلت کرد و بوسید و یکم قربون صدقه ات رفت و گذاشت روی زمین.بغض کردی و چنان اشکی ریختی (قربون اون اشکات بشم من نفس مامان)که دیگه تو هر شرایطی هر چقدر هم خسته این مراحل بازی رو انجام میدیمخنده  دیگه بگم که تقریبا هر روز میبرمت پارک و البته بعضی روزا همراه خاله جونی بعضی روزا هم که بابایی زودتر برمیگرده با هم میریم.سرسره بازی رو دوست داری و حسابی کیف میکنیو جیغ میزنی.دیدن بچه ها موقع بازی رو هم دوس داری .یه روز که رفته بودیم پارک دو تا آقاداشتن  بدمینتون بازی میکردن ماهم از کنارشون رد شدیم یهو دیدیم داری قهقه میخندی دقت کردیم وقتی ضربه هاشونو با شدت میزدن تو خنده ات میگرفت دیدیم خوشت اومده ایستادیم تا یکم لذت ببری.اونا هم دیدن تو خوشت میاد کلی قربون صدقه ات رفتن با هر ضربه اونا تو کلی خندیدی وقتی هم توپشون میافتاد زمین میگفتی اااااااااا(با کسره)  قهقهه  ما هم کلی به این ااااا گفتنای تو خندیدیم قربونت بشم عزیز دل مامان الهی که همیشه لبت خندون باشه جوجه طلایی من.توی تراس خونه مون گل کاشتیم از این گلدن آویزا که به نرده وصل میشه گذاشتیم و توش گلای زیبای بهاری قرمز و صورتی کاشتیم هر وقت میبرمت تو تراس کلی کیف میکنی و سعی میکنی بهشون دست بزنی خودما هم بسی لذت میبریم.فکر کنم بازم قراره دندون در بیاری چرا اینقد اذیت میشی واسه دندونات مامانی هاااااااااااااااا؟فدات بشم که اینقد صبوری.قبلنا با سیم تلفن بازی میکردی جدیدا از پریز میکشی و خودشو کلا با همه مخلفات و سیماو... یرمیداری میبری یه گوشه باهاش بازی میکنی.مجبور شدیم که در جاکفشی رو هم قفل کنیم چون میری سراغش و کفشارومیریزی بیرون قربونت بشم من.کابینت کنار گاز مخصوص روغن و  ادویه ها بود حالا دیگه نیست چون شده محل بازی شما و یکی از مخفیگاه های اسباب بازیا و چیزایی که دوستشون داریخنده.همه ادیه ها رو منتقل کردم یه جای دیگه البته خوشبختانه فعلا به بقیه کابینتا کاری نداری.3 تا مخفیگاه دیگه هم داری یکیش پشت میز تی وی.دومی بین دو تا مبل کنار میز نهار خوری و سومی هم جدیدا اضافه شده توی ماشین لباسشویی البته اگه یادم بره درشو ببندم چندروز پیش چند تا از اسباب بازیاتو اون تو پیدا کردم قربونت بشم من هر چیزی که ناچدید میشه یکی از این جاها پیداش میکنیم.برات یه مسواک خوشمل خوشرنگ خریدیم تو هم شبا که ما مسواک میزنیم میگیری دستت و دو تا دندون کوشولوتو مسواک میکنی تمام مدت هم با دقت به من و بابایی نگاه میکنی قسمت آخر مسواک زدنو خیلی دوس داری اونجا که من میرم تا توی دستشویی دهان و مسواکمو بشورم و تو رو هم بغل میکنم کلی خوشحال میشی و ذوق میکنی اگه هم نبرمت خودت میای دنبالم تا بغلت کنم.الان چند روزه در حال مسواک زدن و آواز خوندن خوابت میبره.دلم میخواد بازم بنویسم ولی چشمام دیگه باز نمیشه خیلییییییییییییییی خسته ام.برم بخوابم که چند دقیقه دیگه باز بیدار میشی و شیر میخوای کاش این شیر شب خوردنو بشه یه جوری ترک کنینیشخند

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)