آرشاآرشا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

هدیه پاک خدا

یک...دوووو...سههههههههههه

1392/9/13 15:58
نویسنده : مامان
479 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزییییییییییییییییییییزززززززززززز دل ماماننننننننننننننننننماچ ببخش این مامان تنبل رو که اینقدر دیر برات نوشتم عزیزم

قربونت بشم من 18 ماهگی رو به امید خدا پشت سر گذاشتی و واکسنتم زدیم بماند که تا 2 سه روز بعد زدن واکسن خیلی اذیت شدی و نمیتونستی درست راه بری (لنگ لنگان راه میرفتی فدات شه مامان مخصوصا که تو بقیه مواقع برای تماشای تی وی همش بالا و پایین میپری خیلی سختت بود اینقدر مظلوم روی مبل میشستی و تکون نمیخوردی دلم آتیش میگرفت)و تب خیلی بالا و ناله هات دل من و بابایی رو کباب میکردگریه ولی خداروشکربه خیر گذشت لبخند

قربونت بشم من نفس مامان هرورز شیرین تر و دوست داشتنی تر میشی.همزمان با واکسنت 3 تا دندون دیگه هم دراوردی و این باعث شد خیلی بیقرار بشی.هزار ماشا... به پسرم که الان دیگه 11 تا دندون دارههورا یه سری کلمات رو میگی البته هرزمانی که خودت دوست داری حرف میزنی مثل:دس(دست) پا(روی پ تاکید میکنی خیلی بامزه میشی عزیزدلم) د با فتحه(عدد ده)  دوو(عدد دو)  س با کسره(عدد سه) ددا فتحه روی دال  اولی(دندان)  سی (سیب) بیشتر از همه بابا و دو رو میگی و وقتی مشغول بازی هستی تکرارش میکنی گاهیم دور خودت میچرخی و میگی دو دو دو دو ... یا  میگی بابا بابا بابا بابا ...  ازبین رنگها هم سبز رو میشناسی پسر باهوش ماماننننن

قبلا وقتی شب موقع خواب بود لامپاروخاموش میکردم ولی الان وقتی خاموشی میزنیم سریع میدوی روی مبل و لامپا رو روشن میکنی اونوقت این توییاز خود راضی اینم من و بابایی خمیازهکلافه . یه روز دیدم نشستی رو به دیوار اشپزخونه و به زمین خیره شدی اومدم دیدم چند تا مورچه پشت هم قطارشدن و دارن دون میبرن(حالا از کجا پیداشون شده هنوزم نفهمیدم) با دستت اشاره کردی به اونا منم نشستم کنارت و با هم نگاشون کردیم از اون موقع هروقت میگم مورچه میشینی و زمین رو نگاه میکنی.قربونت بشممممممممممم من عزیز دلم بغلکه داری چیزای تازه کشف میکنی.چند وقتیه شبا توی جات نمیخوابی و میری روی سرامیکا دراز میکشی گاهیم همونطور میشینی به بازی کردن تا خوابت ببره.قربونت بشم مننننننننن اون لحظه ها میخوام گازت بگیرم نفس مامانننننننننننننن اینقدر خوردنی میشی تو جیگلممممممممممماچ  خیلی به کتابات علاقه داری و اکثر اوقات کتاباتو میاری و اینجوری میفهمم که دوس داری برات بخونیمشون.خیلی وقتا که کارای خطرناک میکنی و من نمیتونم حریفت بشم اسم کتابهات رو میگم (مثلا میگم آرشا کتاب سارا و خرسییییییییییی   یا کتاب خرگوش کوچولوووووووو...)و تو سریع میدوی و  میاری تا برات بخونم قربونت بشم منننننننننننننننننن پسر کتابخون منماچ  کاملا حرفامون رو میفهمی و اگه در مورد کاری که اون روز انجام دادی برای بابایی تعریف کنم همون موقع دوباره اون کارو انجام میدی و حسابی دوست داری جلب توجه کنی  عزیزززززززززززز دل مامانننننننننن.گاهی با هم میریم و روی کاشیای دیوار حموم نقاشی میکشیم و کاملا معلومه که از این کار لذت میبری .گاهیم بعد از خوردن شیرت چند قطره شیر روی میز خالی میکنی و بعدش با دستت نقاشی میکشی  از همین الان میدونم نقاشیت حرف نداره پیکاسوی مننننننننننقلب  قبلا همیشه وقتی بابایی میاومد میرفتیم 2 تایی دم در استقبالش ولی الان تو تا جلوی در اسانسور میری و وقتی بابایی میاد میپری تو بغلش جیگل مامانننننننننبغلماچ  جدیدا دیگه وقتی بابایی میره دستشویی هم طاقت دوریشو نداری نیشخندو گریه ای سر میدی بیا و ببین.یا وقتی با ماشین میریم بیرون و یه لحظه بابایی از ماشین پیاده میشه ومیره یه چیزی بخره  اینقدر جیغ و داد میکنی و گریه عزیزززززززززززززززززز دلمممممممممم وقتیم میخواد بره سر کار یا بیرون کار داره باید حواستو پرت کنم تا متوجه رفتنش نشی قربونت بشم من که اینقدر بابایی رو دوس داری نفسمممممممممممممقلب 

از بین بازیها ماشین بازی رو خیلی دوس داری و کلی هم ماشینای خوشگل داری ولی بیشتر از هر چیزی عاشق قایم موشک بازی کردنی و اگه تمام روز بازی کنیم باز هم سیر نمیشی.وقتی توی اتاق قایم میشی میری گوشه اتاق و سرت رو میندازی پایین و زیر چشمی منو نگاه میکنی خنده  منم کلی میگردم همه اتاقو زیر و رو میکنم ولی پیدات نمیکنم نیشخند اخر سر هم میگم آرشا کجا قایم شده پس چرا من نمیبینمش؟ببینم صداشو میشنوم؟اون موقع تو یه چیزایی میگی تا من پیدات کنم نفسمممممممممممم.یه بازی دیگه هم که خیلی دوس داری اینه که من میگم یک...دو...سهههههه....و تو میدوی و میپری بغلم نفسممممممممممم و میری عقب و دوباره و دوباره بغلت میکنمقلبماچ وقتی بابایی خونه است دیگه گوشی به تو تعلق داره و خودت کاملا یاد گرفتی میری توی اپلیکیشنا و بازیای مورد علاقه اتو میاری و همه رو هم درست انجام میدییییییییییییی  نمیدونی ما چه ذوقی میکنیم اینجور مواقع پسر باهوش منننننننقلب 

وقتی من با تلفن حرف میزنم میای و میخوای گوشیو ازم بگیری و میذاری دم گوشت تا حرف بزنی.امیدوارم به زودی حرف زدنت کامل بشه گل پسرم گاهی یه چیزایی با خودت میگی انگار داری حرف میزنی ولی به زبون خودت دیگه.خیلی کم پیش میاد بگی مامان نمیدونی چقدرررررررررررررر ذوق میکنم قند تو دلم اب میشه و از خوشحالی بغلت میکنم و فشارت میدمماچقلب  موهاتو هم کوتاه کردم عکسش توی پست قبلی هست کلی تغییر کردی خیلیم بهت میاد جیگلممممممممممممم.وقتی خاله جونی میاد خونمون میری دم در و براش دست میزنیبغلتشویق کلا وقتایی که خوشحالی یا از چیزی یا کسی خوشت میاد دست میزنیلبخند  گاهی که توی ماشین هستیم شروع میکنی به دست زدن و من هم باید دست بزنم ولی به این هم راضی نیستی و اینقدر به بابایی نگاه میکنی و دست میزنی تا اونم دست بزنهخنده  

این دیر به دیر نوشتن ها ایرادش همینه که چیز زیادی توی ذهنم نمیمونه تا برات ثبتشون کنم و بعدها از خوندنشون لذت ببری عزیز دلم 

بازم میام و مینویسم برات نفسمممممممممممقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله پروانه
17 آذر 92 15:49
منم خیلی دوست دارم میای جلوی در به استقبال. اون اولا وقتی مشغول تماشای کارتون بودی و محلم نمیزاشتی حالم گرفته می شد ولی دیگه عادت کردم. تازه موبایل منم خیلی دوست داری و دهها بار پرتابش کردی و زوارش در رفته