آرشاآرشا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

هدیه پاک خدا

نرم نرمک میرسد اینک بهار...

سلام پسرک خوشگل مامان و بابا.قربونت بشم من.عزیز دلم بعد اون همه اذیت شدنات بخاطر پروسه طولانی دندون در اوردن الان چندروزیه یکمی آروم تری آخه دو تا دندون کوشمولوی سفید خوشگل دراوردی عزیز دل مامان(این قطره های آهن مگه گذاشتن سفید بمونه دندونات مامانی؟)قربون خنده هات بشم من که با وجود دندونات شیرین تر و بامزه تر شدی عسیسم.توی این مدت تقریبا طولانی که برات ننوشتم تغییرات زیادی کردی. بهتر و سریعتر از قبل چهار دست و پا میری  چیزی رو اگه بخوای برداری تند تند میری سمتش و بلافاصله میذاری تو دهنت(مخصوصا اگه دمپایی آشپزخونه باشه) که البته سریع ازت میگیرمش و تو هم میزنی زیر گریه و تا موقعی که یه چیزی به جاش بدست نیاری آروم نمیشی قربونت بشم.چند روزی...
26 اسفند 1391

آفتاب در اومد از کجا؟

سلام سلام آرشا طلا.آفتاب درامد از کجا؟  ( دیگه معلومه که منظور از آفتاب تویی عزیز دلم ) چندروزه این بیت شعرو اختراع کردم و وقت و بی وقت برات میخونم جیگل مامان قربونت بشم  تو هم انگار میفهمی در مدح تو شعر گفتم برام درجواب یه لبخند خوشگل میزنی.چندروز خیلی مریض بودی و تو اون مدت هیچ چیزی به جز شیر نخوردی قربونت بشم من که اونقد ضعیف شدی.خیلی اذیت شدی سرمای بسیار بدی خوردی سرفه های خیلی شدید همراه با گلوی چرکی و مماخ جاری بی تابی و گریه های روزانه و شبانه و نخوابیدن ها ودارو نخوردن ها و به زور دارو رو به خوردت دادن ها و روزا همش توی بغل من بودن هات (که باعث شد کمر درد و گردن دردم عود کنه ).دلم نمیومد بغلت نکنم وقتی دلت بغل میخواست و...
3 اسفند 1391

مامان جونی.......

سلام عزیییییییییییییییییز دل مامان قربونت بشم چندروز دیگه نه ماهت کامل میشه . هر روز داری شیرین تر و دوست داشتنی تر میشی پسرقشنگم.مامان جونی چندروز اومد پیشمون.روز اول یکمی غریبی میکردی البته غریبی که نه خوب خیلی وقت بود مامان جونیو ندیده بودی و نمیشناختیش.اما از روز دوم همش میرفتی سمتش و از سر و کولش بالا میرفتی تا خودتو تو بغلش جا بدی.کمبود بغل اینجوری جبران میشد اخه من فقط توی حالت نشسته میتونم بغلت کنم عزیز دلم به خاطر کمر درد و گردن درد که در انفوان جوانی به خاطر عشق به فرزند و بغل کردنای زیاد دچارش شدم  این چندروزخاله جونی هم بیشتر میاومد پیشمون و تو حسابی کیف میکردی از شلوغی دوروبرت.همینطور بیشتر میرفتیم بیرون و موقع بیرون رفتن ...
22 بهمن 1391

بستنی خوشمزه...

سلام سلام پسری طلای من قربونت بشم  تو این مدت کلی چیزای تازه یاد گرفتی و شیطون تر شدی.به سفارش بابایی دارم عادتت میدم تا کمتر بغلم باشی اخه چندوقته به خاطر اینکه مدام بغلمی کمردرد گرفتم با اسباب بازی و کارتون و بیبی انیشتن و این چیزا سرگرمت میکنم اما تو بالاخره بغل رو به همه ترجیح میدی گاهی میزنی زیر گریه (البته الکی آخه گریه هات اشک نداره ناقلا)وقتی میام سمتت یهو گریه تبدیل میشه به یه لبخند ودستاتو دراز میکنی طرفم و خودتو یکم از زمین جدا میکنی.منم دلم میسوزه راستشو بخوای خودم هم دلم تنگ میشه واسه بغل گرفتنت عزیز دلم .تا دو ماه پیش هیچ مشکلی در مورد دادن قطره ها و داروهات نداشتم اما چند وقته تا قطره چکون میاد سمت دهانت چشاتو میبندی ولب...
1 بهمن 1391

8 ماهگی جوجه طلایی من

سلام پسرطلای مامان و بابا قربونت بشم عزیز دلم.الان دیگه 7 ماه رو رد کردی و 10 روزه که رفتی توی ماه 8 زندگیت.الهی که 120 ساله بشی پسر خوشگلم.بابایی درجهت ایجاد تنوع برات یه دانلود جدید آورده(خدا خیرش بده) و تو حسابی سرگرم تماشایی .این وقت شب (ساعت 12)همه نی نیا خوابن اما نمیدونم چرا تو انگار برات سر شبه هر چی نگاه میکنم هیچ علامتی از خواب تو چشات نمیبینم سعی کردم بخوابونمت اما با غرغرات بهم فهموندی که خوابت نمیاداین شد که الان من اینجام ودارم برات مینویسم.وقتی شعر و آهنگاتو میبینی محو تماشامیشی و این یه فرصت خوبه واسه اینکه به کارام برسم.البته خیلی تنوع طلبی و زود خسته میشی فقط کافیه اونارودوباره برات بذارم که به سبک خودت شروع میکنی به اعتر...
11 دی 1391

آرشا نق نقو شده

سلام گل پسرم قندوعسلم   .چند وقته نتونستم بیام و برات بنویسم سرم خیلی شلوغه همه انرژیمو میگیری بس که شیطونی و همش میخوای باهات بازی کنم و البته نق نقو شدی و تا حدی بغلی.این دندوناتم که همونجور که نوک زده بودن موندن وجا خشک کردن دلشون نمیاد از تو لثه هات بیان بیرون کاش زودتر دربیان تا هم تو اذیت نشی عزیز دلم هم من و بابایی از دست گریه های شبانه ات یه خواب آروم داشته باشیم   لثه هات اذیتت میکنه و مدام دستت یا اسباب بازیات (البته میشورمشون)تو دهنته.مامان جون میگه من هم سر دندونام خیلی اذیت شدم و آخر سر با زدن آمپول دندونام دراومدن.تو این مدت که نیومدم  تعطیلات تاسوعا وعاشورا به خاطر نذری که داشتیم یه سفر رفتیم مشهد .قرار بود 3 ...
28 آذر 1391